لعنت به تو که احساساتمو به بازی گرفتی...

فراموش کردمت...

دیدی ای دل عاقبت زخمت زدند؟

گفته بودم مردم اینجا بدند

دیدی آخر ساقه جانت شکست!

آن عزیز ت عهد وپیمانت شکست؟

دیدی ای دل در جهان یک یار نیست؟

هیچ کس در زندگی غمخوار نیست!

آه دیدی سادگی جان داده است؟

جای خود را گل به سیمان داده است!

دیدی آخرساقه حرف من بیجا نبود؟

از برای عشق اینجا جا نبود!

نو بهار عمر را دیدی چه شد؟

زندگی را هیچ فهمیدی چه شد!

دیدی ای دل دوستیها بی بهاست؟

کمترین چیزی که می یابی وفاست!!!!!!!!

+ دو شنبه 30 دی 1392برچسب:, ساعت11:49 الهام| |

غمخوار من ! به خانه ی غم ها خوش آمدی

بامن به جمع مردم تنها خوش آمـدی

بین جماعتی که مرا سنگ می زنند

می بینمت ، برای تماشا خوش آمدی 

راه نجات از شب گیسوی دوست نیست

ای من ! به آخرین شب دنیا خوش آمدی... 

پایان ماجرای دل و عشق روشن است

ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی 

با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود

منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی 

ای عشق ، ای عزیز ترین میهمان عمـر

دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی
+ دو شنبه 30 دی 1392برچسب:, ساعت11:48 الهام| |

موهایم را همچون امواج خروشان دریا


در نسیم نفسهایت آرام آرام رها می کنم

و لذت با تو بودن را

همچون تماشای غروبی دل انگیز

تا مرز جنون احساس می کنم

و تو با من همراه می شوی

لحظه به لحظه با من اوج خواهی گرفت در آسمان عشق

و به انتهای خوشبختی خواهیم رسید

آنجایی که حتی کبوتران برای رسیدن به آن سر باز می زنند

انگشتانم صورتت را لمس می کند

نگاهم را در نگاهت غرق می کنم

و آغوش تو برایم بهشت می شود

بهشتی از جنس گلهای رز قرمز آتشین

که با هیچ کجای دنیا عوض نمی کنم......
+ دو شنبه 30 دی 1392برچسب:, ساعت11:47 الهام| |

می گویند رسم زندگی چنین است


می آیند....

می مانند.....

عادت می دهند.....

و می روند....

و تو خود می مانی ....

و تنهاییت .....

رسم ما نیز چنین شد ...

آمدیم...

ماندیم ....

عادت کردیم

و حال که وقت رفتن است.....

می فهمیم که چه تنهاییم....

و رفتنی شدیم...

برگشته ایم تا چند سطر ترانه ی دلتنگی سر دهیم
+ دو شنبه 30 دی 1392برچسب:, ساعت11:46 الهام| |

از بـاد بـپـرسـیـد شـمـیـم دلـــــــــدار کـجـاسـت

                   دل رمیــــــده ی ما را انیس و غمـخــوار کجاست

چــــو پرنده ی زخمـــی به کنج عــزلت خزیده ام

                   دلــــم نـوای غــم دارد ، چنــگ و تـار کــــجاست

اگـر خالـق سبحــان نظـــر لطف به من نداشـــت

                   پـس یـار وفــادار در ایـن روزگــــار کــــــــــجاست

چو نرگس چشم دوست خدنگ قــــلب من است

                   در ایـن نخجـیـر عشـــق ، کــــــمند یـار کـجاست

امیر در ضیافت پاکان جای شرمســـــــاران نیست

                   اندیشه به حق کن ببین نقطــــــه پرگـار کجاست

+ دو شنبه 30 دی 1392برچسب:, ساعت11:34 الهام| |

خدایا کفر نمیگویم


پریشانم،

 

 


چه میخواهی تو از جانم ؟



مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی



 

خداوندا !


 

اگر روزی بشر گردی


 

ز حال بندگانت با خبر گردی



 

پشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت


 

خداوندا تو مسئولی


 

خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن



 

در این دنیا چه دشوار است



چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است

+ دو شنبه 30 دی 1392برچسب:, ساعت11:31 الهام| |

هيچگاه بدنبال صورت زيبا نباشيد؛ روزي پير خواهد شد

هيچگاه بدنبال پوست خوب نباشيد؛ روزي چروك خواهد شد

هيچگاه بدنبال اندام خوب نباشيد؛ روزي عوض خواهد شد

هيچگاه بدنبال موي زيبا نباشيد؛روزي سپيد خواهد شد

در عوض بدنبال قلب .وفادار باشيد كه تاابد دوستتان خواهد داشت.

+ دو شنبه 30 دی 1392برچسب:, ساعت11:24 الهام| |



طراح : صـ♥ـدفــ