لعنت به تو که احساساتمو به بازی گرفتی...

فراموش کردمت...

باز باران نه نگویید با ترانه می سرایم این ترانه جور دیگر

باز باران بی ترانه دانه دانه بر بام خانه

یادم آید روز باران پا به پای بغض سنگین تلخ و غمگین دل شکسته اشک ریزان عاشقی سرخورده بودم

می دریدم قلب خود را

دور می گشتی تو از من

با دو چشم خیس و گریان

می شنیدم از دل خود این نوای کودکانه

پر بهانه زود برگردی به خانه

یادت آید هستی من آن دل تو جار می زد

این ترانه باز باران باز می گردم به خانه

+ سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, ساعت10:59 الهام| |

 

+ سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, ساعت10:55 الهام| |

 

+ سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, ساعت10:54 الهام| |

 

+ سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, ساعت10:53 الهام| |

بدانی جـایــگاهت کجـاسـت ، مـــرا بــاور میــکنی

اگر بدانی چقدر دوستت دارم ، درد مرا درمان میکنی

تو عزیزی برایم ، تو بی نظیری برایم ، حرف دلم به تو همین است ، قلبت می ماند تا آخرین نفس برایم

اگر بدانی چقدر عاشقت هستم به این عشق شک میکنی

شـایـد بــاور نـکنی تــا ایـن حـد دیـوانـه وار عاشـقـت هسـتم

اما باور کن ، چشمهایت را باز ـکن و حـال و روز مـرا ببین ،  ایـن بی قرار ها و لـحظه شـماری های مـرا ببین

درون غوغای عشق گم شده ام ، گمشده ای هستم که تنها تو را میبینم ، و تنها تو میتوانی مرا پیدا کنی

نه ادعای عاشقی دارم و نه شعار میدهم ، ردپای مرا ببین که به کجا میروم

مـیروم هـمان جـایی کـه تـو خـواهی آمـد ، مینشینم بـه انتظارت تا تو بیایی

شاخه گلی را تقدیم به تو میکنم ، تو را می بوسم و نوازش میکنم ، تا تصویر عشق زیباتر شود

تا هوای با هم بودن عاشقانه تر شود

ما هر دو میـدانیم مثل همه بی وفا نیستیم ، ما هر دو میدانیم اهل خیانت و بی وفایی نـیستیم

ما هـر دو میـدانیـم آمـده ایم کـه بــه عشـق هـم زنـدگی کنیم و با هم بـمیریم

شاید این جمله شبیه قصه ها باشد ، شاید این حرفها تنها شعر و شعار باشد

اما آنچه با ارزش است همان است که در دل من و تو است

همیشه در کنارت میمانم ، با من هم کنار نیایی باز هم عاشقت میمانم 

مـیدانم تو نیز همیـشه با من میمانی، تو جایگاه واقعی خودت را مـیدانی

گر چه جایگاهت بالاتر از قلب من است ، اما قلبم تا ابد مال تو است 

بـمان و مرا یاری کـن ، دلم را از هر چه غم در این دنیاست خالی کن

اگـر بــدانی جــایگاهــت کجــاســت ، بــه آن انــدازه که بــرایت میـــمــیرم ، عاشـــــقــم مـــیمــــانــی

+ چهار شنبه 14 اسفند 1392برچسب:, ساعت16:19 الهام| |

 

خـــــــــــوبــــــــــم بـــــــــــاور کـــــنـــــیــــــد

اشــــکــها را ریــخــتــه ام  ...  غـــصـــه هــــا را خــــورده ام

نـــبـــودنــــهــــا را شـــــــمــــــــرده ام

ایــن روزهــا کــه مـیـگـذرد خـالــی ام

خـالـی از خــشــم ، نــفـــرت ، دلتــنگی و حتــی از عشــق

خــــــــالـــــی ام از احســــــاس

+ چهار شنبه 14 اسفند 1392برچسب:, ساعت16:19 الهام| |

آن لحظه ها همیشگی نبود ، عشق تو در قلبم ماندنی نبود

بودنت در کنارم تکرار نشدنی بود

آری عشـق های این زمانه همین است ، زود می آید و زود میگذرد

تا عشـق تو آمد در قلبم ، تو رفتی ، تا آمدم بگویم نرو ، رفته بـودی

تا خواستم فراموشت کنم خودم را فراموش کردم

همیشه کسی بود که به درد دلهایم گوش میکرد

همیشه کسی بود که اشکهایم را از گونه هایم پاک میکرد

اینک من مانـده ام و تنهایی ، ای یـار بی وفـای من کجـایی

یادی از من نمیکنی ، بی وفاتر از بی وفایی ، بی احساس تر از تنهایی

دیگر نمی خواهم همیـشه مثـل گذشـته باشـم ، می خواهم آزاد باشم

می خواهم دائما پیش خودم بگویم که تا به حال کسی مثل تو را در قلبم نداشتم

+ چهار شنبه 14 اسفند 1392برچسب:, ساعت16:18 الهام| |

 


دستی نیست ، تا

نگاه خسته ام را نوازشی دهد

اینــــــــــــــــــــــجــــــــا بــــــــــــــــــــــــــاران نمی بارد

فانوسهای شهر ، خاموش و مرده اند

دست های مهربانی ، فقیرتر از من انــــد

نامردمان عشق ندیده

خنجر كشیده اند بر تن برهنه و بی هویتم

دلم می خواهد آنقدر بنویسم

تا نفسهایم تمام شود

آنقدر دفترهای كهنه را سیاه كنم

تا سرم فریاد كنند

می خــــــــــواســـــتم واژه ای پـــــــیـــــــــــدا كنم ، تــــــــــــــــــــــا

دلتنگی كهنه و بی خاصیتم را عرضه كند

ولی

واژه ها باز هم غریبی می كنند

می خواستم كاغذی بیابم ، منت نگذارد

تنش را بدستانم بسپارد ، تا نوازشش دهم

امّا ! اعتمادی نیست

این لحظه های لعنتی

باز هم مرا عذاب می دهند

این دقیقه های بی وفــــا ، بی وجدانترینِ عالم اند

آیا اینـــــــــــــجـــــــــــــــا

آخریــــــــــــــــن ایستگاه عاشــــــــــــقیســـــــــت

+ چهار شنبه 14 اسفند 1392برچسب:, ساعت16:17 الهام| |

نه شوقی برای ماندن ، نه حسی برای رفتن

نه اشکی برای ریختن ، نه قلبی بـرای تپیدن

نه فکر اینکه تنها میشوم ، نه یاد آنکه فراموش میشوم

بی آنکه روشن باشم ، خاموش شدم ، غنچه هم نبودم ، پرپر شدم

بی آنکه گناهی کرده باشم ، پر از گناه ، یخ بسته ام دیگر ای خدا

تحملش سخت است اما صبر میکنم ، او که دیگر رفته است ، با غمها سر میکنم

شـکسـت بـال مـرا برای پرواز ، سـوزاند دلــم را ، مـن مانـده ام و یـک عالـمه نـیـاز

نه لحظه ای که آرام بمانم ، نه شبی که بی درد بخوابم

نه آن روزی که دوباره او را ببینم ، نه امروزی که دارم از غم رفتنش میمیرم

نه به آن روزی که با دیدنش دنیا لرزید ، نه به امروزی که با رفتنش دنیا دور سرم چرخید

پر از احساس اما بی حس ، لبریز از بی وفایی، خالی از محبت

این همان نیمه گمشده من است

پس یکی بیاید مرا پیدا کند ، یکی بیاید درد دلهای بی جواب مرا پاسخ دهد

یکی بیاید به داد این دل برسد ، اینجا همیشه آفتابی نبوده ، هوای دلم ابری بوده

مینوشتم ، نمیخواند ، اگر نمی رفتم ، نمی ماند ، رفتم و او رفته بود

همـه چیز را شکـسته بـود ، روی دیوار اتاق نوشته بود که خسته بود

دلی را عاشق کنی و بعد خسته شوی ، محال است که به عشق وابسته شوی

با عشق به جنون رسیدم ، همه چیز را به جان خریدم

جانم به درد آمـــد و روحــم در عـــذاب ، لعنــت بر آن احسـاس ناب

که دیگر از آن هیچ نمانده ، هیچکس هنوز آن شعر تلخ مرا نخوانده

+ چهار شنبه 14 اسفند 1392برچسب:, ساعت16:15 الهام| |

 

+ دو شنبه 5 اسفند 1392برچسب:, ساعت15:42 الهام| |

به چـشـمـهـایـت بگــو

نـگـاهـم نـکـنـنـد

بـگـو وقـتـی خـیـره ات مـی شـوم

 

سرشـان بـه کـار خـودشـان بـاشـد … !

نـه کـه فـکـر کـنـی خـجـالـت مـی کـشـم هـا

نـه !

حـواسـم نـیـسـت

عـاشـقـت مـی شـوم . .

 

+ دو شنبه 5 اسفند 1392برچسب:, ساعت15:23 الهام| |

 

+ دو شنبه 5 اسفند 1392برچسب:, ساعت15:6 الهام| |

 

+ دو شنبه 5 اسفند 1392برچسب:, ساعت15:4 الهام| |

 

+ دو شنبه 5 اسفند 1392برچسب:, ساعت15:2 الهام| |



طراح : صـ♥ـدفــ